گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفدهم
.IV- زمین


هاله، که دلداده علوم بود، با نوشتن مقالهای (1697) درباره بادهای بسامان و با کشیدن نقشهای که برای نخستین بار مسیر حرکت بادها را مشخص میساخت، جسورانه در دنیای ناشناخته علم آثار علوی گام گذاشت. وی این حرکات را ناشی از اختلاف درجه حرارت و فشار جو میدانست. چون خورشید ظاهرا به سوی غرب در حرکت است، پس حرارت را مخصوصا در امتداد نواحی استوایی زمین با خود میبرد; هوایی که با این حرارت رقیق میشود هوای رقیقتر را از سوی شرق میمکد و در نتیجه بادهای دایمی استوایی را، که کریستوف کلمب به اطمینان آنها از شرق به به غرب رفت، به وجود میآورد. فرانسیس بیکن نیز بیان مشابهی اظهار داشته بود. جورج هادلی در سال 1735، با افزودن اینکه سرعت بیشتر چرخش زمین به سوی شرق موجب وزش معکوس باد به سوی غرب در خط استوا میشود، به تکامل این نظر کوشید. تکامل هواسنج و گرماسنج، هواشناسی را به دانشی تبدیل کرد. هواسنج گریکه توانست وقوع یک طوفان را در 1660 صحیحا پیشبینی کند. رطوبتسنجهای گوناگون در قرن شانزدهم برای اندازهگیری رطوبت اختراع شدند. آکادمیا دل چیمنتو از ظرف مدرجی استفاده کرد که قطرات رطوبت از بیرون یک مخروط پر از یخ در آن میریختند. هوک یک تار گندم یا “ریش” را که با ازدیاد رطوبت متورم و خمیده میشد به سر یک عقربه شاخص بست که با تورم آن تار میچرخید. هوک یک بادسنج، هواسنج چرخدار، و یک ساعت هوایی اختراع کرد. دستگاه اخیر، که بنا به دستور انجمن سلطنتی طراحی شده بود (1678)، سرعت و جهت باد، فشار و رطوبت جو، درجه حرارت هوا، و مقدار ریزش باران را اندازه میگرفت و ثبت میکرد; ساعات روز را نیز نشان میداد. ایستگاه های هواشناسی در شهرهای مختلف، که با دستگاه های تکامل یافته مجهز شده بودند، در سال 1649 به ثبت و مقایسه مشاهدات همزمان خودبین پاریس و استکهلم پرداختند. مهیندوک فردیناند دوم توسکان، پشتیبان چیمنتو، هواسنجها، دماسنجها، و رطوبت سنجهایی را برای دانشمندان برگزیده پاریس، ورشو، اینسبروک، و جاهای دیگر فرستاد و دستور داد تا دانسته های هواشناسی را روز به روز ثبت کنند و یک رونوشت نیز برای مقایسه به فلورانس بفرستند. لایبنیتز نیز ایستگاه های هواشناسی هانوور وکیل را ترغیب کرد تا از 1679 تا 1714 روزانه آماربرداری کنند. هوک پرقریحه یکصد راه امیدبخش تحقیقاتی را باز کرد، ولی فاقد سرمایه یا آن بردباری بود که بتواند آنها را تا نتیجه غایی دنبال کند. در نیمه دوم قرن هفدهم، وی را در همهجای تاریخ علوم انگلستان میبینیم. او به عنوان کشیشزادهای که پدرش “خود را حلق آویز کرده بود” تفنن پر نوسان خود را با نقاشی، ارگنوازی، و اختراع سی راه مختلف پرواز قبلا نشان داده بود. در آکسفرد به تحصیل شیمی پرداخت و به سمت دستیار رابرت بویل خدمت

کرد. در 1662 به عنوان “متصدی آزمایشهای” انجمن سلطنتی منصوب شد; در 1665 استاد هندسه کالج گرشم شد; در 1666، بعد از آتشسوزی بزرگ لندن، به معماری پرداخت و چند بنای بزرگ را طراحی کرد خانه مانتگیو، کالج پزشکان، و تیمارستان بیتلحم “(بدلم”). پس از سالها کار با میکروسکوپ، شاهکار خود میکروگرافی را، که در بردارنده اندیشه های نوینی در زیستشناسی بود، انتشار داد. (1665). وی نظریهای درباره امواج نورانی عرضه داشت، نیوتن را در نورشناخت یاری داد و قانون عکس مجذور و نظریه گرانش را جلو انداخت. او پنجمین ستاره جبار را کشف کرد و با تلسکوپ به نخستین تلاش در راه تعیین اختلاف منظر یک ستاره ثابت دست زد. در 1678 نظریه حرکتی گازها را مطرح کرد و در 1684 یک سیستم تلگرافی را توصیف نمود. وی از نخستین کسانی بود که برای تنظیم ساعت از فنر استفاده کرد; قاعده ساختن سکستان برای اندازهگیری فواصل زاویهای وضع کرد; چندین ابزار علمی ساخت. او محتملا اصیلترین مغز در میان نوابغی به شمار میرفت که انجمن سلطنتی را تا مدتی رهنمود دانش و علوم اروپا کرده بودند. لیکن سرشت افسرده و عصبیش وی را از ستایشی که سزاوار آن بود محروم میکرد. حتی در مورد حقایق زمینشناسی جایگاه خاص خود را داشت. معتقد بود که سنگواره ها برای کره زمین و حیات قدمتی را ثابت میکنند که با سفر پیدایش سازگار نیست; و نیز پیشگویی کرد که تاریخ زندگی زمینی را روزی میتوان از روی سنگواره های مختلف طبقات متوالی محاسبه کرد. بسیاری از نویسندگان قرن هفدهم داستان خلقت را که در کتاب مقدس آمده است هنوز میپذیرفتند و شماری از آنان در تلاش بودند که سفر پیدایش را با کشفیات پراکنده زمینشناسی مطابقت دهند. جان وودوارد در مقالهای پیرامون تاریخ طبیعی زمین (1695)، و در پی مطالعاتی که روی مجموعه بسیاری از سنگواره هایی که گرد آمده بودند انجام داد، تفسیر لئوناردو داوینچی بر آنها را به عنوان آثار کهن گیاهان یا حیواناتی که زمانی در این جهان میزیستهاند تجدید کرد، لیکن حتی خود چنین میپنداشت که پراکندگی سنگواره ها از طوفان نوح ناشی شده است. کشیشی انگلیکان به نام تامس برنت، با کشیدن “روزهای” کتاب مقدس به دوره های تاریخی، سازگاری بین سفر پیدایش و زمینشناسی را مطرح ساخت (1680); این گریز جویی مورد پذیرش قرار گرفت; لیکن همینکه تامس جرئت بیشتری به خود داد و سقوط آدم را داستانی تمثیلی دانست، از ادامه به امور روحانی منع شد. آتانازیوس کیرشر یسوعیی خوب و دانشمندی بزرگ و در رشته های مختلف شخصیتی برجسته و برازنده بود.
کتاب دنیای زیرزمینی او (1665) جریانهای اقیانوسی را ترسیم و چنین اظهار عقیده کرد که جریانهای زیرزمینی از دریا سرچشمه میگیرند، و فورانهای آتشفشانی و چشمه های آب گرم را به آتشهای زیرزمینی نسبت داد; چنین به نظر میرسید که میخواست عقیده عامه را مبنی بر اینکه دوزخ در مرکز زمین قرار دارد ثابت کند. پیر پرو (1674) این

عقیده را که چشمه ها و رودخانه ها منبع زیرزمینی دارند رد کرد و نظر مورد قبول کنونی را، که چشمه ها و رودها از باران و برف سرچشمه میگیرند، ابراز داشت و از آن جانبداری کرد. مارتین لیستر فورانهای آتشفشانی را به حرارت و انفجارهای حاصله از گوگردهای درون سولفیدهای آهن نسبت داد; و تجربه نیز نشان داد که هرگاه مخلوطی از براده آهن، گوگرد و آب در زیرزمین قرار گیرند و حرارت زیاد ببینند، زمین روی خود را میشکافند و به صورت شعله های آتش فوران میکنند. برجستهترین چهره زمینشناسی این عصر در دانمارک به نیلس ستنسن و در جهان علم به نیکولاوس ستنو شهرت داشت. وی در کپنهاگ به دنیا آمد، در آنجا و در لیدن به تحصیل دانش پزشکی پرداخت، و هم در آنجا بود که در میان دوستان متعددی که به دست آورده بود با اسپینوزا آشنا شد. به ایتالیا رفت و به آیین کاتولیک گروید و در فلورانس پزشک دربار فردیناند دوم شد. او در سال 1669 کتاب کوچکی به نام اجسام سنگواره شده در طبیعت منتشر کرد که دانشجویی آن را در ردیف “مهمترین سند زمینشناسی آن قرن” به شمار آورده است. مقصودش این بود که نظریه جدید سنگواره ها را ثابت کند; لیکن ستنو نخستین بار، به عنوان پیش درآمد، اصولی را برای تشریح تکامل تدریجی پوسته زمین تنظیم کرد. مطالعاتش در زمینشناسی در توسکان صورت میگرفت و در آن نقطه شش لایه پی درپی کشف کرد. وی ساختمان و محتویات آنها، تشکیل کوه ها و دره ها، علل آتشفشانها و زمین لرزه ها، و مدارک سنگوارهای مربوط به سطوح بالاتر و پیشین رودخانه ها و دریاها را تجزیه و تحلیل کرد. شاه کریستیان چهارم، که از روی این کتاب و مطالعات تشریحی ستنو به شهرتش پی برده بود، کرسی دانشگاه کپنهاگ را به وی پیشنهاد کرد. وی این پیشنهاد را پذیرفت; لیکن ایمانش به آیین کاتولیک موجب برخوردهایی شد که او را ناچار کرد به فلورانس برگردد; در آنجا از دانش به مذهب گرایید و تا پایان عمر در سمت اسقفی تیتوپولیس و نمایندگی پاپ در شمال اروپا باقی ماند. در این ضمن، جغرافیا بیشتر به صورت محصول فرعی فعالیتهای تبلیغی مذهبی، نظامی و تجاری بسط مییافت. یسوعیان تقریبا همان قدر به علوم دلبستگی داشتند که به مذهب و سیاست; بسیاری از آنان به انجمن دانشمندان، که گزارشهای جغرافیایی و نژادی آنان را از جان و دل میپذیرفت، وابسته بودند. آنها دلیرانه به ماموریتهای مذهبی در کانادا، مکزیک، برزیل، تبت، مغولستان، چین و جز اینها میرفتند. اطلاعات بسیار سودمندی جمعآوری میکردند و میفرستادند، و از جاهایی که میدیدند بهترین نقشه ها را میکشیدند. مارتینو مارتینی در 1651 کتاب اطلس چین خودش را که حاوی کاملترین توصیف جغرافیایی چین است منتشر کرد; آتانازیوس کیرشر در 1667 کتاب نفیس چین مصور را انتشار داد. لویی چهاردهم شش دانشمند یسوعی مذهب را با تجهیزات کامل برای کشیدن نقشه مجدد چین به آن دیار روانه کرد و آنان در 1718 نقشه پهناوری در 120 برگ از چین، منچوری، مغولستان

و تبت کشیدند که تا دو قرن اساس نقشه هایی که بعدها از آن نواحی کشیده میشدند به شمار میرفت. اعجاز نقشهنگاری عصر نقشهای بود به قطر هفت متر و سی سانتیمتر که جووانی کاسینی و دستیارانش با مرکب روی کف رصدخانه پاریس کشیده بودند (حد 1690) و در آن محل دقیق نقاط مهم دنیا را دقیقا با طول و عرض جغرافیایی نشان داده بودند.
شماری از جهانگردان نامدار به این دوره تعلق دارند. ما قبلا از کتاب شش مسافرت از اروپا به آسیا اثر تاورنیه (1670) و مسافرت به ایران اثر شاردن (1686) نکاتی را ذکر کردهایم. تاورنیه نوشته است: “در طول شش مسافرت دریایی و زمینی که به جاهای مختلف کردم، فرصت یافتم تا سراسر ترکیه، ایران، و هندوستان را ببینم ... . سه بار آخر از سرزمینهای پشت رود گنگ گذشتم و به جزیره جاوه رفتم، به طوری که در ظرف چهل سال بیش از شصت هزار فرسنگ خشکی را زیر پا گذاشتم.” شاردن با یک جمله بر روحالقوانین مونتسکیو پیشی گرفت:”آب و هوای هر نژاد خاص ... همیشه علت نخستین تمایلات و رسوم آن مردمان به شمار میرود.” فرانسوا برنیه در سالهای 1670-1671 گزارشی از سفرها و مطالعاتش در هندوستان را انتشار داد و متهم شد که در این راه دیانت مسیحی خود را از دست داده است. ویلیام دمپیر، که در یکصد سرزمین و دریا به دزدی دریایی پرداخته بود، کتابی تحت عنوان سفر تازه به گرد دنیا نوشت (1697) و تعریف کرد که چگونه در یکی از آخرین حملاتش با یک کشتی، که ناخدایی آن را خود به عهده داشت، الگزاندر سلکرک را از جزیرهای که به عللی غیرمسکون مانده بود نجات بخشید (1709); و این مطلب دفو را در نوشتن داستانش راهنمایی کرد. جغرافیا در فرسایش الاهیات مسیحی نقشی داشت. هنگامی که گزارشهایی درباره قاره های دیگر گردآوری شدند، طبقات تحصیلکرده اروپایی از تنوع مذاهب مختلف در دنیا، تشابه قصص و روایات مذهبی، ایمان هر فرقه به برحق بودن خود، و درجه اخلاقی اجتماعات مسلمان یا بودایی، که از جهاتی چند جنگهای خونین و تعصب کشنده فرقه های منتسب به مسیحیت را شرمسار میساختند، به حیرت افتاده بودند. بارون دو لا اونتان، که در سال 1683 به کانادا سفر کرده بود، گزارش داد که در برابر انتقاد هندیشمردگان بومی از مسیحیت همیشه با مشکل مواجه میشده است. بل، ضمن انتقاد از معتقدات و شیوه های اروپایی، بکرات از عقاید چینی یا ژاپنی یاد کرده است. نسبیت اخلاقیات حقیقت آشکار فلسفه قرن هجدهم بود; لطیفهای مشهور سفرهای ژاک سدان، موجود مخنث، را چنین وصف میکند که او با کمال خوشوقتی به کشوری میرسد که ساکنانش همجنس باز بودهاند و تمایل اروپاییان را به جنس مخالف امری ضد اخلاقی و شرارتی نفرتانگیز میدانستهاند.